bihamta |
||||||||||||||
یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:, :: 17:6 :: نويسنده : باران
باور نمی کنم می خواهی ترکم کنی تو خدا به دلم رحم کن التماس می کنم نرووووووووووووووو
یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:, :: 17:3 :: نويسنده : باران
مرا به آغوشی عادت دادی
که هیچگاه از آن من نخواهد شد
شانه هایی را تکیه گاه ام قرار دادی که قبل تر تکیه گاه کسی بود
دلی را به من دادی که جایی در آن نبود برای من . یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:, :: 16:50 :: نويسنده : باران
امروز هم گذشت یه روز دیگه از روزهای بی تو بودن هنوز از این روزهای وحشتناک باقی مونده … تنهای تنها میون این همه آدم سخته. دلم میگیره وقتی بهش فکر میکنم وقتی نگاه می کنم وتا فرسنگها کسی را پشت و پناهم نمی بینم خسته شدم از این همه لبخند زورکی از این همه بهونه الکی ای کاش یه ذره فقط یه ذره شهامت داشتم اونوقت واسه پنهون کردن بغض تو گلوم سرفه نمی کردم ونمی گفتم مثل اینکه سرما خوردم اونوقت دیگه بهونه اشکام رفتن پشه تو چشمم نبود خسته ام از جواب دادن های دروغکی از اینکه به دروغ بخندمو اعلام رضایت بکنم تا کسی نفهمه روزگارم عالیه برای سوختن برای نابودی من به اینا کار ندارم دلم واسه تو تنگ شده شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 21:31 :: نويسنده : باران
شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 21:26 :: نويسنده : باران
خانهئی آرام و میزی و چراغی، و تو ای جاذبهی ِ لطیف ِ عطش که دشت ِ خشک را دریا میکنی، کودکانه در جامهی ِ نودوز ِ نوروزیی ِ خویش مییابم * خانهئی آرام و * بگذار از ما تو را و مرا
"احمد شاملو" جمعه 25 فروردين 1391برچسب:, :: 16:44 :: نويسنده : باران
خیلی دلم گرفته خدا جون، اگه بزرگی پس عدالت برقرار کن. تنهایی بهتر از اینه با ادم پست ، دروغگو باشی. بهت و خانواده ات توهین کنه. ولی من در مقابلش سکوت کردم من هم بلد بودم توهین کنم. اما ارتباط به خانواده ها نداشت اون انقدر بی شعور بود. چوبشو میخوره از جای که خودشو خبر نداره. نمی بخشمت دروغگو پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:, :: 13:36 :: نويسنده : باران
خدایا
آنان که به من طعم تنهایی را چشاندن طعم تنهایی را مچشان... و آنان که ناروا را به من نسبت دادن به آنان ناروا را نسبت مده... و آنان که مرا از پشت خنجر زدن هیچ وقت زخمی مکن... و خدایا دوستیت را در قلبم فزونی بخش که تو بودی تنها دوستم... و تو بودی که منو بی نیاز کردی از غیر خودت... و تویی تنها تکیه گاه من نه بنده ات که آنان منت می گذارنند و تو بزرگیت را به من نشان میدهی یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, :: 18:1 :: نويسنده : باران
سلام دارم از انتظار دیونه میشم خیلیییییییییی سخته خدا جون . تو روخدا توی این سال جدید 2 تا اروزی منو براورده کن وگرنه ممیرم تمام امیدم به تو دارم گریه می کنم کاشی یک بود اینجا سرم روی شونه اش بود سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 22:50 :: نويسنده : باران
وقتی
دلت خسته شــد ، دیگر خنده معنایی ندارد فـقـط می خندی تا دیگران ، غم آشیانه کرده در چشمانت را نـبـیـنـنـد ! وقتی دلت خسته شــد ،
دیگر فـقـط جمعه 12 اسفند 1390برچسب:, :: 15:7 :: نويسنده : باران
روزی روزگاری درختی بود …. روزی روزگاری درختی بود ….
و پسر کوچولویی را دوست می داشت . پسرک هر روز می آمد برگ هایش را جمع می کرد از آن ها تاج می ساخت و شاه جنگل می شد . از تنه اش بالا می رفت از شاخه هایش آویزان می شد و تاب می خورد و سیب می خورد با هم قایم باشک بازی می کردند . پسرک هر وقت خسته می شد زیر سایه اش می خوابید . او درخت را خیلی دوست می داشت خیلی زیاد و در خت خوشحال بود اما زمان می گذشت پسرک بزرگ می شد و درخت اغلب تنها بود تا یک روز پسرک نزد درخت آمد درخت گفت : « بیا پسر ، ازتنه ام بالا بیا و با شاخه هایم تاب بخور ، سیب بخور و در سایه ام بازی کن و خوشحال باش . » پسرک گفت : « من دیگر بزرگ شده ام ، بالا رفتن و بازی کردن کار من نیست . می خواهم چیزی بخرم و سرگرمی داشته باشم . من به پول احتیاج دارم می توانی کمی پول به من بدهی ؟ درخت گفت : « متاسفم ، من پولی ندارم » من تنها برگ و سیب دارم . سیبهایم را به شهر ببر بفروش آن وقت پول خواهی داشت و خوشحال خواهی شد . پسرک از درخت بالا رفت سیب ها را چید و برداشت و رفت . درخت خوشحال شد . اما پسر ک دیگر تا مدتها بازنگشت … و درخت غمگین بود تا یک روز پسرک برگشت درخت از شادی تکان خورد و گفت : « بیا پسر ، از تنه ام بالا بیا با شاخه هایم تاب بخور و خو شحال باش » پسرک گفت : « آن قدر گرفتارم که فرصت بالا رفتن از درخت را ندارم ، زن و بچه می خواهم و به خانه احتیاج دارم می توانی به من خانه بدهی ؟ درخت گفت : « من خانه ای ندارم خانه من جنگل است . ولی تو می توانی شاخه هایم را ببری و برای خود خانه ای بسازی و خوشحال باشی . » آن وقت پسرک شاخه هایش را برید و برد تا برای خود خانه ای بسازد و درخت خوشحال بود اما پسرک دیگر تا مدتها بازنگشت و وقتی برگشت ، درخت چنان خوشحال شد که زبانش بند آمد با این حال به زحمت زمزمه کنان گفت : « بیا پسر ، بیا و بازی کن » پسرک گفت : دیگر آن قدر پیر و افسرده شده ام که نمی توانم بازی کنم . قایقی می خوانم که مرا از اینجا ببرد به جایی دور می توانی به من قایق بدهی ؟ درخت گفت : تنه ام را قطع کن و برای خود قایقی بساز آن وقت می توانی با قایقت از اینجا دور شوی و خوشحال باشی . پسر تنه درخت را قطع کرد قایقی ساخت و سوار بر آن از آنجا دور شد . و درخت خوشحال بود پس از زمانی دراز پسرک بار دیگر بازگشت ، خسته ، تنها و غمگین درخت پرسید : چرا غمگینی ؟ ای کاش میتوانستم کمکت کنم اما دیگر نه سیب دارم ، نه شاخه ، حتی سایه هم ندارم برای پناه دادن به تو پسر گفت : خسته ام از این زندگی ، بسیار خسته و تنهام و فقط نیازمند با تو بودن هستم ، آیا میتوانم کنارت بنشینم ؟ درخت خوشحال شد و پسرک پیر کنار درخت نشست و در کنار هم زندگی کردند و سالیان سال در غم و شادی ادامه زندگی دادند … دوستان خوبم ، آیا شرح داستان ، چیزی به یاد ما نمیآورد ؟ اکثر ما شبیه پسرک داستان هستیم و با والدین خود چنین رفتاری داریم درخت همان والدین ماست ، تا وقتی کوچکیم دوست داریم با آنها بازی کنیم تنهایشان میگذاریم و دوباره زمانی به سویشان بر میگردیم که نیازمند هستیم و گرفتار برای والدین خود وقت نمیگذاریم ، آیا تا به حال به این فکر کرده ایم که پدر و مادر برای ما همه چیز را فراهم میکنند تا ما را شاد نگه دارند و با مهربانی چاره ای برای رفع مشکل ما پیدا میکنند و تنها چیزی که در عوض از ما می خواهند این است که تنهایشان نگذاریم به والدین خود عشق بورزیم ، فراموششان نکنیم برایشان زمان اختصاص دهیم همراهیشان کنیم شادی آنها در دیدن ماست هر انسانی میتواند هر زمان و به هر تعداد فرزند داشته باشد ولی پدر و مادر فقط یک بار …. پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:, :: 21:13 :: نويسنده : باران
سلام خیلی دلم میخواست یک خواهر داشتم تا تمام حرفهای دلم بهش می گفتم و ارام میشم دیشب از سر شب تا صبح گریه کردم چون خواهر نداشت نمی دونم شاید کمتر کسی این موضوع درک کنه ولی یکی از ارزوی که هیچ وقت براورده میشه داشتن یک خواهر که ندارم افسوس ، پس اون که دارن قدر بدونن، من حسودیم میشه از این نعمت محرومم دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, :: 20:26 :: نويسنده : باران
دلم خیلی گرفته خدا جون خودتت می دونی دلتنگی از چیه پس منو صبور تر کن فدات شم خدا جون دوست دارم پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 21:16 :: نويسنده : باران
به سراغ من اگر می آیید
مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من
پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 21:12 :: نويسنده : باران
خسته ام، خسته ای تنها و غریب در دل شب که از تکرار شبهای بی لبخند، از تکرار ورقه های سپید تنهایی، که هر شب بی هیچ نوشته ای، بی هیچ نقش و نگاری ورق میخورند، دلگیرم نمیدانم ستاره شمردنها تا به کی باید کار من باشد؟ نمیدانم به روی ایوان شب تنها نشستن ها تا به کی باید کار من باشد؟ نمیدانم به امید قاصدک شادی نشستن ها تا به کی باید همراه من باشد؟!! چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, :: 14:23 :: نويسنده : باران
برای اینکه روزها سرحال تر و پر انرژی تر باشید باید شب را با یک خواب راحت و دلچسب گذرانده باشید. اما به وجود آوردن چنین شرایطی چگونه عملی است؟ چه وظایفی را باید انجام دهید تا بهتر بخوابید؟ در ادامه این مطلب راه هایی برای خواب بهتر را به شما پیشنهاد داده ایم که می تواند برای رسیدن به این هدف به شما کمک کند. پرده ها را باز بگذارید به هنگام خواب پرده های اتاق را باز کنید. دلیل این کار این است که صبح ها نور روز به اتاق وارد شود. این مورد سبب می شود که پس از گذشت پانزده دقیقه از زمان ورود نور، در بدن هورمونی به نام melatonin ترشح می شود که مغز و بدن را بیدار می کند. مشخص است که بهترین نور برای تحریک و ترشح این هورمون نور خورشید است. همواره اتاق خوابی مرتب و دلپذیر برای خود محیا کنید سعی کنید تا حد امکان در طراحی و دکوراسیون اتاق ِ خواب از رنگ های ساکن و سبک استفاده کنید. ضمن اینکه باید توجه داشته باشید که اتاق خواب نباید زیاد شلوغ باشد. تا جایی که می توانید وسایل را طوری بچینید که درهم و برهم نباشند. این مساله به صورت ناخودآگاه بر روی آسودگی و آرامش شما تاثیر مثبت می گذارد. تا حد ممکن تنها از وسایل خاص که افزایش آسایش را برای شما به همراه دارند در دکوراسیون اتاق استفاده کنید. از ساعت 3 بعد از ظهر به بعد از نوشیدن قهوه پرهیز کنید قهوه و چای حاوی کافئین هستند و مصرف کافئین منجر به انجام یک فعالیت شیمیایی به نام Adenosine می گردد که منجر به جلوگیری از خواب آلودگی می شود. و البته هر چه که سن شما بیشتر باشد میزان حساسیت بدن تان به کافئین بیشتر و بی خوابی بیشتر به سراغتان می آید. زمان برنامه ریزی ها و صحبت درباره اتفاقات روزانه را به ساعات قبل از خواب منتقل کنید مشخص شده که اغلب زوج ها و افراد خانواده که نزدیک به هم می خوابند، اتفاقاتی که در طول روز افتاده و یا برنامه ریزی امور روزهای آتی را به هنگام خواب انجام می دهند. این مساله علاوه بر اینکه باعث می شود مقداری از زمان ارزشمند خواب را از دست بدهید، به خاطر خوابالودگی، اجازه تمرکز کافی را از شما می گیرد. بهتر است برای اینگونه صحبت ها و برنامه ها، زمان هایی مانند عصر و یا سر شب را انتخاب کنید تا هم قدرت تحلیل بهتری داشته باشید هم با خیال راحت به رختخواب بروید. دمای هوای محیط را به هنگام خواب تنظیم کنید دمای ایده آل برای یک خواب مناسب و راحت 18 درج سانتیگراد است. هر چه که هوا گرم تر از این میزان باشد منجر به بدخوابی و حتی بی خوابی می شود و در مقابل هر چه که در دمایی خنک و نزدیک تر به 18 درجه به رختخواب بروید خواب راحت تری خواهید داشت. دلیل خواب راحت در دمای خنک تر، کاهش دمای مغز -به عنوان پردازشگر و کنترل کننده بدن- است. در تاریکی مطلق بخوابید به هنگام خواب، هر چیزی که می تواند از خود نوری ساطع کند خاموش و یا پنهان کنید. خصوصاً ساعت و یا هر چیزی که می تواند شما را از زمان آگاه کند. تصور کنید که در میانه شب بیدار شده اید. در صورتی که بدانید ساعت چند است ممکن است بد خواب شوید و نتوانید دوباره بخوابید. همچنین نور چراغ نیز می تواند باعث شود به صورت ناخودآگاه ساعت بیولوژیک بدن خود را بیدار کنید که این نیز منجر به بدخوابی یا بی خوابی می شود. نتیجه خواب در شب از اهمیت بالایی برخوردار است. کلیه فعالیت هایی که شما در طول روز انجام می دهید وابسته به کیفیت و کمیت خوابی است که در شب داشته اید. یک خواب بد و ناخوشایند تمام روزتان را خراب می کند و در مقابل یک خواب دلچسب مطمئناً روزی پر انرژی و شاد را برای شما به همراه خواهد داشت. یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, :: 17:47 :: نويسنده : باران
.پازل دل یکی رو بهم ریختن هنر نیست ..... هر وقت با تیکه های شکسته ی دل یک نفر یک پازل دل جدید براش ساختی هنر کردی من غروب عشق خود را در نگاهت دیده ام.... من بنای ارزو ها را زهم پاشیده ام.... آنچه باید من بفهمم این زمان فهمیده ام.... در دل خود من به عشق پوچ تو خندیده ام فقط کسی معنی دل تنگی را درک می کند که طعم وابستگی را چشیده باشد پس هیچوقت به کسی وابسته نشو که سر انجام آن وابستگی دلتنگیست
در اندرون همه ما خزانهای بیکران از عشق و شادمانی و نعمت هست که میتواند آنچه را که در آرزوی آنیم، برایمان فراهم کند چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 14:51 :: نويسنده : باران
دوست داشتن یعنی یک دنیایی خیالی و پر هوس . من دیگر کسی رو دوست ندارم و از کلمه دوست داشتن متنفرم. البته یک ادم کم ارزش باعثه شد من این حس برام بوجود امده.البته یک روزی نتیجه این کاروشو مبینه. اون کلمه شو اصلا یادم نمینره. اخررررررررر تنفر دارم ازش. من تو زندگی نسبت به کسی تنفر نداشتم و این حسو درک نمی کردم ولی الان این حسو تجربه کردم چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 20:4 :: نويسنده : باران
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 18:51 :: نويسنده : باران
دنبال خدا نگرد
شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 23:9 :: نويسنده : باران
چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:, :: 19:52 :: نويسنده : باران
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه کوچه گذشتم آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||||||||||||||
|